نسبت عقل و دین در رشد انسان
اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی
درباره وبلاگ


به وبلاگ نقد و اندیشه خوش آمدید
آخرین مطالب

ریشه لاتینى آن Scientia به همان معناى Knowledge است و در مورد علوم انسانى حتى همان علم دینى - و علوم تجربى هم به کار مى رود، از این رو، باید دید که اگر مراد مطلق معناى Science باشد شامل علم دینى هم خواهد بود، اما در اینجا ظاهرا مراد علوم تجربى - شامل فیزیک، شیمى، طب و... و برخى رشیه هاى علوم انسانى مانند اقتصاد، مدیریت، جامعه شناسى، سیاست و حقوق و است.(1)

علم عبارت است از چیزى که حقیقت و معلومى را براى ما کشف بکند و چون علم با حقیقت ارتباط دارد و مى خواهد معلوم و حقیقت را کشف کند باید بدانیم حقایق چند قسمند، حقایق و واقعیت در مرحله اول دو قسمند: 1- هستى و وجود. 2- ماهیت و مفهوم که از هستى حکایت مى کنند.

با توجه به تقسیم حقایق به دو قسم وجود و مفهوم، علم هم قهرا دو قسم خواهد بود: 1- علم حصولى که علم به معنا و مفهوم اشیاء از قبیل درخت و انسان و مانند آن است 2- علم حضورى که علم به وجود اشیاء است پس چون معلوم دو قسم است علم هم دو قسم خواهد بود. (2)

علم حصولى داراى مراتبى است:
الف: علم حسى که ما از راه حس با ماده خارج ارتباط برقرار مى کنیم و با حواس مى فهمیم مثل این که با چشم مى بینیم یعنى با صورت محسوس رابطه داریم.

ب: علم خیالى که با صورت خیالى رابطه داریم یعنى وقتى از شى ء بعد از دیدن آن فاصله گرفتیم، صورتى از آن را در خیالمان ترسیم مى کنیم که به آن صورت خیالى مى گویند.

ج: معانى وهمى: اگر مدرکات ما از قبیل صورت ها نبودند، بلکه از قبیل معانى بودند مثل دوستى و محبت پدر به فرزند به آن معانى وهمى گویند.

د: معناى عقلى، اگر حقیقتى کلى وتجریدى محض باشد، آن را معناى عقلى گویند.

همان طورى که علم حصولى داراى مراتبى است، علم حضورى نیز مراتبى دارد، زیرا انسان در علم حضورى وجود را شهود مى کند و آن چه که موجود است یا از عالم طبیعت است و یا عالم مثال و یا عالم عقل، در نتیجه چیزى را که انسان شهود مى کند یا از سنخ عالم طبیعت است و یا از سنخ عالم مثال یا عقل، پس علم، شهودى طبیعى و مثالى و عقلى خواهد بود.

در علم حضوری خطائی رخ نمی دهد چون عین دستیابی به حقیقت است، اما در علم حصولی که همین علوم تجربی، ریاضیات، فلسفه و منطق و جامعه شناسی و ... است عقل از خطا مصون نیست. خداوند متعال در قرآن برای عقل سه آفت را متذکر شده.

1) پیروی از ظن و گمان موجب گمراهی شده و انسان هیچگاه به حقیقت دست نمی یابد و این یکی از دلایل گمراهی مشرکان است. «وَ ما یتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یغْنی  مِنَ الْحَقِّ شَیئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یفْعَلُون »(یونس/36)

2) تصمیم گیری و پیروی از هوا و هوس «أَ رَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیهِ وَکیلا»(فرقان/43) کسی که از هوا و هوس پیروی می کند در حقیقت آنرا می پرستد و خداوند به پیامبرش متذکر می شود که دیگر تو نمی توانی او را هدایت کنی. در آیه دیگری خداوند متعال پیروی از هوا و هوس را موجب غفلت از یاد خود دانسته و درنتیجه شخص گمراه شده و به افراط و تفریط گرفتار می شود. « وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً »(کهف/28)

3) پیروی از دیگران که قرآن به آبا و اجداد نام برده «وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدُون »(بقره/170) و هنگامى که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است، پیروى کنید!» مى گویند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مى نماییم.» آیا اگر پدران آنها، چیزى نمى فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروى خواهند کرد)؟

در تفکر غزّالى نیز بحث عقل و قلمرو آن، از اهمیت زیادى برخوردار است. غزّالى با اعتقاد به توانایى عقل در شناخت، استقلال عقل در درک تمامى حقایق را مردود مى داند. در دیدگاه او، عقل در دو مورد معتمد بر ایمان و محتاج به وحى و نبوت است:
اول. براى رهایى از شک در شناخت عقلیات و حسّیات؛
دوم. براى فراگیرى یا تنبیه به امورى الهى که عقل به تنهایى، بضاعت کافى براى علم به آن ها را ندارد.(3)

درتعابیر دینی از علم به نور یاد شده امام صادق علیه السلام می فرمایند: العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء، حقیقت علم با مقدمات عادى و تحصیل و مطالعه و درس و بحث حاصل نشود، و بلکه محتاج به تربیت نفس و تهذیب و صفا و اخلاص است تا نور معرفت با افاضات الهیه وارد قلب شود. و این معنى یکى از اشتباهات بزرگ مردم عادى است که مقدارى از اصطلاحات و ظواهر و الفاظ علوم را یاد گرفته، و این ظواهر و الفاظ براى آنان بزرگترین حجاب و مانع شده، و تصور مى کنند که به معرفت و علم رسیده اند، در صورتى که قدمى از مرحله جهل فراتر نگذاشته و بلکه محجوبیت آنها بیشتر شده است. اینست که بعضى از بزرگان گفته اند: علم حجاب اکبر است. پس حصول علوم رسمى و مباحث مربوط به موضوعات مادى و یا به دست آوردن علوم عقلیه به ظن و بحث و فکر محدود، هیچ گونه مربوط به حقایق و معارف الهى که باید از طریق شهود و عین الیقین و حق الیقین حاصل شود؛ نخواهد بود، و بلکه این علوم موجب اشتباه و تحیر و اضلال گشته، و از حقیقت معارف هم حاجب و مانع خواهد شد. آرى این علوم اگر به نیت خالص و توأم با تهذیب نفس تحصیل شود، بهترین کمک و قوى ترین مؤید سلوک به سوى کمال است. العلم إذا لم یعمل به لا یزید لصاحبه الا بُعدا.(4)

علم نوری است که از طرف خدا در انسان ایجاد می شود و قابل انتقال نیست. استاد زمینه ساز این فیض الهی در وجود انسان است نه اینکه استاد علم را به شاگرد انتقال دهد. پس تهذیب نفس و مجاهده برای کسب علم نیز خود مقدمات این فیض الهی را بوجود می آورد.

روزی در محضر امام پنجم (علیه السلام) سخنانی از معارف الهی مطرح شد . شاگردان امام از محضرش استفاده ها بردند ، یکی از شاگردان عرض کرد از جواهر کلام شما استفاده کردیم . حضرت فرمود این سخنان مرا به جواهر تشبیه کردی ، جوهر و گوهر جز سنگ چیز دیگری نیست ، هرگز سنگ آن مقام را ندارد که معارف الهی به سنگ زرد و سفید تشبیه شوند . بنابراین همان طور که معادن گوناگون است ، علوم هم معدن های مختلف هستند ، تا برسیم به آن علمی که فوق همه ی این معادن و همه ی این ارزش هاست و آن معرفت خداست که بهترین آب حیات است . انسانی که به این علم رسیده تا ابد زنده است و این انسان توفیق احیای علوم اسلامی را دارد . عمده آن است که روش تفکر انسان در شناخت و معارف چه باشد . آیا از راه چشم و گوش و احساس می شود جهان را شناخت ؟ یا باید از راه عقل و هوش ، جهان را بشناسد و خالق جهان را بفهمد ؟ آیا منطق احساس مثل منطق عقل است ؟ آیا منطق احساس مقدم بر منطق عقل است ؟ یا طرز تفکر عقلی مقدم بر طرز تفکر احساس است و مرکز احساس به منزله ی مرکز تفکر عقلی نخواهد بود ؟

بیانی را امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) در این زمینه دارند ، می فرمایند : « تفکر عقلی و فکر ، هرگز مانند دیدن نیست . چشم دروغ می گوید ، اشتباه می کند ، بزرگ را کوچک می بیند ، مستقیم را کج می بیند و دیگر اشتباه ها در احساس راه پیدا می کند اما تفکر است که اشتباهات چشم و گوش را کنترل می کند ، بعد معلوم می شود که اشتباه کرده است و آن فکر است که خطای باصره را تعدیل می کند و آن عقل است که اشتباهات چشم را تنظیم می کند . عقل است که به انسان می گوید : آن چه را که چشم به صورت آب می بیند ، سراب است . عقل است که می گوید اگر چشم ، ستاره را کوچک می بیند ، بزرگ است نه کوچک . عقل است که به انسان می گوید اگر چوب را در آب ، شکسته می بیند ، این چوب شکسته نیست . همه ی استنباطات چشم را عقل ترمیم می کند . امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمود تفکر عقلی هرگز مانند احساس با چشم نیست زیرا چشم در کار و گزارش خیانت می کند اما عقل در هوش و بینش خیانت نمی کند . گزارش هایی که از چشم می رسد ، آغشته به دروغ است ولی گزارش هایی که از عقل و هوش می رسد ، اگر انسان شرایط تعقل را خوب رعایت کند به صواب می رسد و منزه از اشتباه خواهد بود . منطق احساس – به بیان امیرالمومنین (علیه السلام) – متهم به خیانت است ولی منطق تفکر و تعقل مبرای از خیانت است .

درنگاه آیت الله جوادی آملی عقل امین در تفکر است . آنها که طرفدار منطق احساس اند باید توجه کنند ، اگر با میزان احساس بخواهند جهان را بشناسند ، به گزارش گری تکیه کرده اند که صادق و امین نیست و باید در گزارش از جهان به گزارش کننده ای تکیه کرد که صادق و امین باشد و ترجمان امین باشد و بتواند از جهان ، خوب و فهمیده ترجمه کند و آن عقل است لذا رسول الله (ص) درباره علی بن ابی طالب (علیه السلام) که خود عقل منفصل جوامع بشری است چنین فرموده : اوتینی جوامع الکلم و اوتیت جوامع العلم . « به من جوامع کلم داده شده ولی تو از جوامع علم برخوردار شدی که این علم در مدینه آن کلمات طیبه خواهد بود . › علی بن ابی طالب (علیه السلام) می فرماید : « منطق احساس قوی نیست و منطق عقل قوی است . › با توجه به این که علم آب حیات است و با توجه که بهترین آب حیات ، آن است که از مرگ محفوظ باشد و انسان را از مردن رهایی بخشد ، در نتیجه منطق تعقل است که می تواند به بهترین علم که همان علم به خداست ، نایل گردد زیرا بهترین علم آن است که به بهترین معلوم تعلق بگیرد و هیچ علمی در جهان ، بالاتر از هدف خدا نیست و هیچ طرز تفکری هم از تفکر عقلی بهتر نیست و تفکر احساس آن کاربرد را ندارد که انسان را به عقل جهان برساند.
 

تعریف دین

دین مجموعه اعتقادات و احکام و دستورات اخلاقى و فقهى و مجموعه مقررات حقوقى است که از طرف خداى سبحان براى هدایت در جهت سعادت همه جانبه انسان، بر او نازل مى شود و به عبارت دیگر: دین مجموعه حقایق و گزاره هایى است که بخشى از آن مربوط به هست و نیست ها و بخشى از آن مربوط به باید و نبایدهاست که اگر انسان به آن هست و نیست ها اعتقاد پیدا کند و به باید و نبایدها عمل کند، نیازهاى او تامین و به سعادت دنیوى و اخروى نایل مى شود. (5)

در نگاه برخی از علما می توان در قرآن و سنت به همه علوم دست یافت. ایشان به آیه «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی  کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلى  هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى  لِلْمُسْلِمین »(نحل/89) (به یاد آورید) روزى را که از هر امتى، گواهى از خودشان بر آنها برمى انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار مى دهیم! و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است!

بیانگر همه چیز بودن یعنی همه حقایق و علوم عالم را فرامی گیرد و اینکه هدایت و رحمت است به این معناست که کتاب هدایت و رشد انسان می باشد. پس به بیان دیگری می توانیم دین را اینگونه تعریف کنیم: مجموعه دستورات الهی که با راهبردهای عقلانی در جهت بهتر زندگی کردن انسان به سوی خدا می باشد. عقلی که خداوند آفریده نمی تواند جدای از دستورات الهی باشد، بلکه این دستورات عقل را راهنمایی می کنند تا زندگی سعادتمندانه و حیات طیبه برای انسان فراهم شود. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة»(نحل/97) هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى داریم.
 

آراء در رابطه علم و دین

در بیان رابطه علم و دین دو راه وجود دارد:

1- کسى که مى گوید علم یک سلسله محصولاتى دارد و دین هم محصولات خاص خود را دارد و قلمرو هر کدام جداى از قلمرو دیگرى است، این دو داراى مرز مشترک نیستند تا بگوییم: فتواى علم چیست و فتواى دین چیست؟ و به عبارت دیگر قلمرو دین ارزشهاست اما قلمرو علم هستها و نیستها است پس قلمرو علم و دین از هم جدا هستند و هیچ اصطکاکى بین آنها نیست.

2- علم در عین حال که درباره مسائل خاص خود سخن مى گوید، و دین هم درباره معارف مخصوص خود بحث مى کند، اما داراى قلمرو مشترکى هستند. در این صورت که داراى قلمرو مشترک هستند آیا حرف علم و دین یکى است یا این که مخالف همدیگرند. در این جا دو نظر وجود دارد :

الف: نظر اول این که: علم مخالف دین است و دین مخالف علم است.

ب: علم و دین هیچ گونه مخالفتى و تعاندى ندارند، بلکه معاضد و هماهنگ با همدیگرند.

تبیین رابطه علم و دین

با توجه به تعریف علم و دین قلمرو ایندو برای ما معلوم می شود. دین در سه عرصه اعتقادات، اخلاقیات و احکام تمام زندگی آدمی را در بر می گیرد و عقل هم صادر کننده احکام و هم ابزاری برای دستیابی به زندگی بهتر است پس قطعا ایندو قلمرو مشترک بسیار زیادی دارند.

به نظر برخی از اندیشمندان علوم تجربى تنها بخش ناچیزى از ماسوى الله را شناسائى مى کند و دین در آن جهت و از آن حیث نظرى ندارد، ریاضیات و منطق هم که جنبه ابزارى دارند در همین حوزه اند. بخشى از ماسوى هم که غیب نامیده مى شود، به علاوه ذات پاک خداوند، تنها حوزه دین و وحى است و علوم تجربى را در آنجا راه نیست. بخشى هم میان دین و علم (علوم انسانى) مشترک است، مانند حقوق، جامعه شناسى، روانشناسى نظرى، سیاست و.... اینها را مى توان علوم دینى نامید، یعنى دین درباره آنها نظر دارد، البته در باب علوم تجربى و ریاضى و منطق هم دین مى خواهد که براى اهداف و غایات درست به کار برده شود. (6)

دین از همان ابتدا که حضرت آدم علیه السلام در زمین قرار گرفت وجود داشت و آدم مکلف به اوامر الهی گشت. خداوند از طرفی خالق انسان و جهان آفرینش و عقل و از طرف دیگر مرجع دین است. ما برای یافتن حقایق عالم به کنکاش عقلانی دست می زنیم و از روشهای مختلفی در این مسیر استفاده می کنیم همچون روش مشاهده، تحقیق آزمایشگاهی و بطور کلی علوم تجربی. اما باید درنظر داشت همه اینها به سمت معلومی است که خداوند خلق کرده و ما آنرا کشف می کنیم و همین خداوند نیز صادر کننده دستورات دینی است. اگر قائل به تضاد علم و دین حتی در برخی ساحات شویم در حقیقت قائل به فساد در عالم شدیم و به نفی توحید پرداخته ایم «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیاء/22)

در عالم هستی تضادی دیده نمی شود و همه عالم (به آن اندازه ای که انسان توانسته کشف کند) دارای نظم و قانون های ثابتی است که حاکی از خالقی دانا و قادر می کند. همین براهین عقلانی خود مارا به سمت دین رهنمون می کند. اگر دین از تحریف بشر مصون بماند می تواند همان معیار عقول و علوم باشد اما عقول از آفات مصون نیستند مگر با تهذیب نفس و مجاهدتهای علمی و عملی. در دین با معارفی روبرو می شویم که بسیار فراتر از عقول بشری است و نمی توان با منطق و ریاضیات به آن رسید، به طور مثال چگونگی قیامت و برزخ و مسائلی از این دست. و از طرف دیگر دین راهنمای عقل در مصون ماندن از آفات و دستیابی به حقایق است پس می توان عقل را جزئی از دین دانست.

بحث مهمی که در اینجا مطرح است، اینست که عقل و دین کدام بر هم تقدم دارند؟ شاید بتوان به کسی که نمی داند چرا اعمال دینی انجام می دهد انگِ دینداری احساسی و انجام مناسک دینی از سر عادت زد اما باید توجه داشت، قبول دین خود یک روش عقلانی دارد. انسان به نظم عالم پی می برد و می داند که هرچیزی خالق و حکیمی دارد که در خلقت خود هدفی برای مخلوق قرار می دهد پس او هم خالقی دارد و آینده ای که باید به آن دست یابد. اما نه می داند آینده اش چیست و نه می داند که چگونه باید به آن رسید، در اینجا برای رفع این نیاز مهم به خالق پناه می برد و دین را با تمام وجود طلب می کند. خداوند که خالقی حکیم است برای هر نیازی در انسان مابازاء خارجی قرار می دهد.

پیامبر گرامی اسلام، فرمودند: إِنَّمَا یدْرَکُ الْخَیرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَه (7) همانا تمام خیر با عقل درک می شود و کسی که عقل ندارد، دین هم ندارد؛ یعنی رابطه ی تنگاتنگ میان عقل، دین و ایمان قابل انکار نیست. در روایت دیگری امام صادق علیه السلام به هشام می فرمایند: «یا هِشَامُ لَا دِینَ لِمَنْ لَا مُرُوَّةَ لَهُ وَ لَا مُرُوَّةَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَه »(8) ای هشام جوانمرد نیست کسی که دین ندارد و کسی که عقل ندارد جوانمرد نیست. پس با توجه به ایندو روایت هم دین و هم جوانمردی و آزادگی به داشتن عقل وابسته شده اند پس آنکسی دین دارد که عقل داشته باشد.

انسان با همان عقلی که خداوند متعال به او داده به وجود خدا و نظم در جهان و لزوم وجود دین و رسالت پی برد. حال چگونه می توان این عقل را خارج از دین دانست. وقتی خود دین دستور به تعقل و علم آموزی داده و به دانشمندان بها می دهد چگونه می توان بین عقل و دین تضاد و تعارض قرار داد.

سفارش دین به تعقل و علم

بزرگترین موهبت باری تعالی به انسان عقل است. انسان فاقد قوه تعقل، هرچند دارای پیکر زیبای انسانی باشد؛ باز موجودی ناقص و ناتمام می باشد؛ از این رو عقل، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در قرآن و روایات اسلامی، از عقل و تعقل، ستایش به عمل آمده است و به شایستگی از آن یاد کرده اند. و در برابر آن، جهل و تقلید کورکورانه، نکوهش شده است. همان گونه که انبیاء و معصومان ـ علیهم السلام ـ حجت های ظاهری اند، عقل نیز یکی از حجت های الهی در باطن انسان است. امام صادق علیه السلام در توصیه به هشام می فرمایند: «یا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول » تحقیقاً خداوند برای مردم دو حجت قرار داده است، یکی حجت ظاهری و دیگری باطنی است. اما حجت ظاهری رسولان، انبیاء و امامان ـ علیهم السّلام ـ هستند و حجت باطنی عقول می باشد. (9)

در روایات آمده است؛
«لاجمال ازین من العقل»؛(10) هیچ زیبایی زیبنده تر از عقل نیست. ناگفته پیداست، که این زیور طلایی برای همه ی انسان ها یکسان و به یک اندازه، داده نشده است؛ بلکه، هر کسی به فراخور لیاقت و موفقیت خود، در هر اوضاعی، از این مصباح هدایت بهره ای دارد؛بنابراین، هیچ گاه پیامبران و امامان معصوم، با دیگر انسان ها، به یک نحو سخن نگفته اند؛ بلکه، پاسخ پرسش های آنان را بر اساس فهم و عقلشان داده اند؛ بدین جهت، پیامبر گرامی اسلام، فرمود: انا معاشرالانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم.(11)
ما گروه انبیا، مأموریم تا با مردم، به اندازه ی عقل  آنان سخن بگوییم. ثوابی که مردم از اعمال خود به دست می آورند نیز، بر اساس اندازه ی عقلشان می باشد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: ان الثواب علی قدر العقل؛(12) ثواب عمل به اندازه ی عقل هر کسی، داده می شود.

از این رو، عبادت عاقلان و متفکران و خردمندان با عبادت جاهلان و بی خردان، قابل مقایسه نیست؛ چراکه، «العقل دلیل المؤمن»(13)؛ عقل راهنمای مؤمن است. و راه را از چاه، برای او متمایز و مشخص می سازد و قدرت تمییز به او می بخشد. در قرآن کریم نیز تعبیراتی همچون، «لعلکم تعقلون و افلا تعقلون» به کار رفته است. و در فقه اسلامی، عقل در مقام یکی از ادله ی استنباط، نقش ایفا می کند. اساساً اسلام، دینی است، که انسان ها را به فراخور حالشان، به تفکر و تعقل وا می دارد و عقل را به میدان می آورد... دینی که با همه ی مردم ارتباط دارد و عقل را به میدان می آورد؛ دینی که با همه ی مردم ارتباط دارد، و مخاطبش مردم است و با هر کسی، به اندازه ی عقل و فهمش سخن می گوید؛ پس طبیعی است، که از تحلیل و تبیین عقلانی گریزان نیست و از این پس، خود را آسیب پذیر نمی بیند.(14) مخفی نیست که عقلانیت و خرد ورزی از چشم انداز اسلام، تنها مربوط به امور مادی و دنیایی نیست؛ بلکه خردورزی، آن حقیقتی است، که انسان با بهینه به کارگیری عقل، هرچه بهتر و بیش تر در مسیر عبودیت و بندگی حرکت می کند.

از طرف دیگر وقتی همین علوم ظاهری شما را به خدا و قادریت و عظمت او رهنمون می کند یعنی با فراگرفتن علم و دست یافتن به حقایق فیزیک و زیست خضوع در مقابل پروردگار بعنوان قادر متعال بیشتر می شود پس چگونه می توان این علوم را خارج از دین دانست. به طور مثال قرآن در چهارده قرن پیش از پیوند نر و ماده گیاهان بوسیله بادها خبر داده است «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِح »(حجر/22) یعنی خداوند بادها را مسخر در لقاح گیاهان قرار داده است. آیا فهم این مطلب عمیق زیست شناسی شما را به سجده در مقابل پروردگار رهنمون نمی کند؟... آیا آن دانشمندی که با کشفیات علمی اش به قوانین فیزیک و شیمی و ساختار های منظم میکروسکوپی پی می برد نباید به حقانیت نظام آفرینش اقرار کند؟ پس چگونه می توان علم و دین را از هم جدا دانست.

علمی که به دین رهنمون می شود و دینی که به علم توصیه می کند هر دو رشد و تعالی انسان را در نظر دارند پس از این حیث در طول هم اند.
 

جدائی از دین و بازگشت به جاهلیت

انسان در این عصر ادعا می کند که دین برای تاریخ بشر خوب بود و امروز که بشر به عقل و علمی برتر دست یافته دیگر به دین نیازی ندارد و با علم به سعادت خود دست می یابد. اولین اشکالی که در اینجا وارد است اینست که عقل و علم دست خوش تضاد و تغییر است پس چگونه می توان به عقل برتر و حکم عالی تر دست یافت؟ جواب داده می شود که عقل نخبگان و سیاستگذاران بشر را کفایت می کند. اشکال می کنیم که همین نخبگان نیز باهم در اختلاف اند. در اینجا دیگر نمی توان به معیار و ملاکی که بتوان کاملا به آن اطمینان داشت رسید پس ما نیاز به خالق حکیمی داریم که همه این دنیا را آفریده و از همه چیز ما باخبر است و خود او موهبت عقل را به ما داده و انسان همواره به دین محتاج است. این نظام احسنی است که خداوند خلق کرده و به معنای تضعیف و نقصان عقل نیست بلکه شاکله نظام احسن ایجاب می کند که عقول بشر در تضاد هم باشند تا در این تضاد به رشد و بالندگی برسد.

البته اگر قدری جلوتر برویم لازمه وجود پیامبر و امام معصوم بعنوان انسان کامل که دارای عقل کامل و سلیم است نیز اثبات می شود همانگونه که در عصر غیبت شاهد بسیاری از اختلافات علما در فروعات دینی هستیم و تمام این اختلافها به روش های عقلانی ایشان برمی گردد.

از طرف دیگر اگر دین را کنار بزنیم و قلمرو آنرا در مناسک و اعمال فردی خلاصه کنیم بازهم به دنیای امروز که مملو از خونریزی و ظلم و تجاوز به حقوق همنوعان و فساد اجتماعی است می رسیم.

اما جریان عقلانیت در غرب، جریانی است که، خودش صرف نظر از وابستگی به یک ساحت دیگری، می خواهد درباره ی عالم و آدم و همه ی امور تصمیم گیری کند؛ پس، عقلانیت جدید، عین قبول مدرنیته و غرب است.
عقلانیت در غرب، چیزی کلی است، که در همه ی فلسفه ها رسوخ کرده است و همه چیز بر مدار عقلانیت دایر است. هدف عقلانیت توسعه ی نظام تکنیک است. اکنون دو چیز در غرب و در این جهان، در حال غربی شدن و در این دهکده ی جهانی، هدف هرگونه فعالیت انسانی است و آن یکی بسط دموکراسی است و دیگری تکنیکی شدن است. دموکراسی؛ یعنی، دخالت بیش تر نفس و اهواء همگانی بشری در امور عالم و نفسانی کردن عمیق جامعه. تکنیک نیز، خود با این نفسانیت و اهواء هماهنگ است. نظام تکنیکی جمع این دو است.

نتیجه گیری

با توجه به بحثهایی که انجام گرفت نمی توان دایره مجزایی میان علم و دین قرار داد و چون علم نوری است که از طرف خدا بر انسان ایجاد می شود و دین هم منشاء الهی دارد و از طرف دیگر عالم آفرینش، مخلوق اوست پس چگونه می توان حکم کرد میان اینها در حالی که همه منشاء واحد دارند تضاد وجود دارد!

عقل موجب دینداری و علم نافع موجب خضوع در مقابل آن عالم و خالق بی همتاست.

پی نوشتها

1) احمدی، احمد. امکان و چگونگی علم دینی. فصلنامه حوزه و دانشگاه شماره20.

2) مصطفی پور، محمدرضا. علم و دین در نگاه آیه الله جوادی آملی. ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 247.

3) علیرضا کرمانى. عقل و دین از منظر ابوحامد غزّالى. مجله معرفت،شماره 54.

4) مصباح الشریعة-ترجمه مصطفوى متن ص344 شرح ...ص343.

5) مصطفی پور، محمدرضا. علم و دین در نگاه آیه الله جوادی آملی. ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 247.

6) احمدی، احمد. امکان و چگونگی علم دینی. فصلنامه حوزه و دانشگاه شماره20.

7) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج 74 ص160 باب 7.

8) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج 75 ص303 باب 25.

9) الکافی ج 1 16 کتاب العقل و الجهل ..... ص : 10.

10) بحارالانوار، ج 1، باب اول، ص 85.

11) همان.

12) همان، ص 84.

13) اصول کافی، ج 1، ص 20.

14) احمد بهشتی، فلسفه دین، ص 18.

 

منبع: سایت فرهنگ انقلاب اسلامی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 447
بازدید کل : 55406
تعداد مطالب : 207
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 2


محبوب کن - فیس نما